La Chienne

La Chienne

پنجاه و دومین گفتگوی سینمایی حلقه فتوژنی

La Chienne 1931
Director : Jean Renoir



سعید : در اوایل دهه سی میلادی ما شاهد تبدیل سینمای صامت به ناطق هستیم.با این تبدیل تاریخی تغییرات زیادی در فیلم های آن دوران رخ داد که یکی از نمونه های آن را ما در فیلم la chienne می بینیم.درواقع رنوار با فضاسازی قوی و چیدمان صحیح میزانسن بخوبی کاراکترهای مختلف را در یک صحنه به تصویر می کشد.
آندره بازن منتقد مشهور سینمایی در خصوص این فیلم به این نکته اشاره می کند که ما شاهد بازنمایی درستی از زندگی و فضای آن دوران در فرانسه هستیم.گریم ها و چیدمان صحنه و لباس ها همگی در خدمت این مسئله هستند.درواقع این فیلم نمونه خوبی از همان واقع گرایی است که بازن آن را می پسندید.

افرا : فیلم مملو از نشانه های تاریخی و اجتماعی است.لباس ها،فضای شهری و ساختمان بخوبی یادآور دورانی ست که هنوز سایه جنگ و ویرانی بر روی زندگی عاطفی اجتماعی مردم نیوفتاده است.همچنین شمایل بازیگران و نحوه گریم و فضای تئاتری فیلم در آن دوره از سینما جالب توجه است.بطورکلی فیلم پا فراتر از رمان های عامه پسند آن دوران نمی گذارد و تمایز ویژه ای را با آن جنس روایت ایجاد نمی کند.در آثار ادبی فرانسه بخصوص کتاب های رومن رولان
هم مانند این فیلم ما شاهد نقد و نگاه بدبینانه مولف نسبت به بازارهای هنری و هنرمندان هستیم.
در برخی سکانس ها مثل سکانس مراسم ما شاهد ضعف جدی سینما نسبت به ادبیات در بازنمایی و به تصویر کشیدن چنین لحظاتی می باشیم.

پریسا : رنوار در این فیلم برخلاف دو فیلم معروف خود یعنی قاعده بازی و توهم بزرگ، فضایی بازیگوشانه و سبک بال را ساخته است.برخلاف عده ای که گمان می کنند این فیلم به آثار نئورئالیستی ایتالیا شبیه است بنظر می رسد بیشتر به آن جنس از ناتورالیسم بالزاک و زولا نزدیک باشد.همچنین این فیلم اقتباسی از یک رمان محبوب و عامه پسند فرانسوی در آن دوران است.
در دورانی که سینمای ناطق به تازگی رواج یافته بود بسیاری از سینماگران بخصوص در فرانسه از کنار گذاشتن سینمای صامت ابا داشتند به این دلیل که معتقد بوند نباید سینمایی را که سال ها روی آن وقت گذاشته و زبان سینمایی و بصری خاصی را برای آن ایجاد کرده ایم به یکباره فراموش کرد.این فیلم هم اولین اثر غیرصامت رنوار می باشد و چالش های زیادی مثل ضبط صدای سر صحنه داشته است.علی رغم این موارد کارگردان ادعای چندانی بر روی این اثر ندارد و با نمایش عروسکی که در ابتدا می بینیم به نوعی به مخاطب القا می کند که قرار است شاهد یک قصه باشد.
یک اصطلاح که رنوار چندین بار از آن استفاده کرده درام مفرح است که بسیار علاقه داشت آثارش به این سمت و سو حرکت کنند.در فیلم
جدی تری مثل توهم بزرگ هم با اینکه ما با واقعه وحشتناکی مثل جنگ روبرو هستیم اما رنوار لحظات مفرح و زیبای زندگی را هم در این بین به تصویر می کشد.درواقع رنوار با این رویکرد بار دیگر بین سینمای خود و نئورئالیسم ایتالیا که در آن زمینه های تراژیک زندگی پررنگ تر است فاصله می اندازد.درحقیقت رنوار با توجه به اصطلاح درام مفرح قصد داشت بگوید زندگی حتی برای اقشار فرودستی مثل کاراکتر روسپی زیباست و شادی های خاص خودش را علی رغم تمام تلخی ها می تواند داشته باشد.

مرضیه : در اواخر فیلم شخصیت اصلی معشوقه خود را بر روی تخت با دیگری می بیند ولی روز بعد زن را در حال مطالعه کتاب می بیند و بعد از دیدن عنوان کتاب به دلیل سطحی بودنش به آن بی اعتنایی می کند.با دیدن این سکانس به این نکته می توان پی برد که سینما می تواند یک رمان سطحی و مبتذل را به درجه ای برساند که ماندگار شود و بارها و بارها دیده و شنیده شود.در سکانس پایانی فیلم هم مواجهه هنرمند و تابلو پرتره اش بسیار دراماتیک و مدرن بود.درواقع ما شاهد از دست رفتن چهره و هویت یک هنرمند هستیم.
همچنین فیلم درونمایه های روانشناسانه ای هم داشت که بیشتر حول روابط مرد و زن و مسائل آن ها بود.

مسیح : ژان رنوار به اواخر دوران امپرسیونیسم فرانسه مربوط می شود اما در بعضی کتاب های تاریخ سینما او را جزو آن دوره محسوب نمی کنند.فیلم شباهت هایی به آثار نئورئالیسم ایتالیا دارد.همچنین دوربین رقصان رنوار در این فیلم یادآور آثار فلینی فیلمساز ایتالیایی می باشد.نکته دیگر اینکه سینمای رنوار ارتباط تنگاتنگی با موسیقی دارد.این مسئله بار دیگر رنوار را از امپرسیونیست ها جدا می کند چون آثار آنان صامت بود.

سعید : به زعم من رنوار را بیشتر باید متعلق به سینمای شاعرانه فرانسه دانست و همچنین به علت توجه بیش از اندازه این کارگردان به واقع گرایی چندان نمی توان او را جزو امپرسیونیست ها به شمار آورد.سینمای امپرسیونیسم فرانسه دوره ای تکرار نشدنی و نقطه اوج سینما است که مدت ها می توان درباره آن آثار به بحث و گفتگو پرداخت.



عنوان فیلم یعنی la chienne هم چندان واضح نیست که به چه شخصی اشاره دارد یعنی شاید در ظاهر تصور کنیم به کاراکتر روسپی اشاره دارد ولی کاراکتر اصلی یعنی موریس هم به نوعی la chienne محسوب می شود.درواقع او هم از جایگاه طبقاتی خود در جامعه
شباهت های زیادی به زن روسپی دارد.هر دو این کاراکترها در موقعیت جالبی گرفتار هستند بخصوص شب ها وقتی به خانه بازمی گردند با
برخورد های بدی مواجه می شوند.روسپی وقتی بازمی گردد باید یا پاانداز روبرو شود تا مورد مواخذه قرار بگیرد و سهم پول هایش را بدهد.موریس هم وقتی به منزل می رسد منتظر است تا غر زدن های همسرش را بشنود و یا پول هایش را به او تقدیم کند.در سکانسی از فیلم پا انداز می خواهد نقاشی موریس را با اسم خانمی به نام کلارا به فروش برساند و خود را مدیر برنامه سابق کلارا معرفی می کند.خود موریس هم وقتی می خواهد قیمت تقاشی را بپرسد می گوید این اثر را برای رئیسم می خواهم بخرم که بار دیگر ما چنین شباهت هایی را شاهد هستیم.
در سکانسی از فیلم کارگردان برای به تصویر کشیدن مرگ دختر روی تخت ابتدا از گربه ای که زیر پنجره ایستاده شروع به فیلمبرداری می کند تا به اتاق دختر و جسد او می رسیم.این سکانس بسیار چشم نواز است و حالتی نقاشی گونه دارد.
مشابه این سکانس را ما در فیلم همشهری کین هنگام ورود کاراکتر به کلاب شبانه می بینیم که جنس آن فیلمبرداری کاملا الگو گرفته از فیلم رنوار می باشد.در حقیقت تکنیک هایی که منتقدان در رابطه با فیلم همشهری کین اختراع سینمایی می دانند رنوار چند سال پیش تر به آن دست پیدا کرده بود.تکنیک هایی مثل عمق میدان،تنظیم حرکت دوربین و چیدمان میزانسن به نفع روایت نمونه هایی از ابداعات این کارگردان فرانسوی بوده است.

احسان : فیلم یادآور رمان های معروفی مثل پر اثر ماتیسن،باباگوریو اثر بالزاک و یا فیلم آخرین خنده اثر مورنائو بود.بطورکلی ما با فیلمی مواجه هستیم که مثل رمان های عامه پسند آن دوران صرفا مخاطب را سرگرم می کند و چندان نکات فرمی و تکنیکی متفاوتی ندارد.درواقع این اثر در کنار باقی فیلم های این کارگردان بیشتر به آن زمانه تعلق دارند و نکته چندانی برای مخاطب امروزی سینما به خصوص از لحاظ فرمی نمی توانند داشته باشند.نمونه های دیگری از سینمای فرانسه در دهه بیست و سی میلادی می توان مثال زد که با گذشت یک قرن همچنان زنده و سرپا هستند.ابل گانس با فیلم هایی مثل ناپلئون و من متهم می کنم سرآمد این مسئله است.

مسئله نقاشی هم در این فیلم از چیزی تزئینی فراتر نرفت و کارگردان نتوانست از پتانسیل بالای این مدیوم هنری به نفع فیلم بهره ببرد و ما نتوانستیم احوالات هنرمند را در آثاری که روی بوم پیاده می کرد ببینیم.
در خصوص نمایش عروسکی ابتدای فیلم هم رنوار بخوبی با یک تقدیم برنامه و اعلام داستان بودن فیلم،فاصله گذاری درستی را بین دنیای فیلم و مخاطب ایجاد می کند و به مخاطب یادآوری می کند که
این فیلم را نه از دریچه سینما بلکه از فیلتر ذهنی خود ببیند تا بلکه در روابط و مناسبات اجتماعی خود در آن دوران فرانسه تجدید نظری کند.

سعید : این فیلم به سینمای بعد از خودش تکنیک هایی مثل فوکوس عمیق،عمق میدان،چیدمان میزانسن و بازی گیری را می آموزد.درحقیقت این فیلم امکانات و پیشنهادات تازه ای را به سینما معرفی می کند.در نقدی که ریمون دورنیات بر این فیلم نوشته به این مطلب اشاره می کند که در سینمای صامت به علت وجود پروژکتور و نورپردازی های عظیم کاراکترها در هر قابی که قرار می گرفتند تصویری با فوکوس عمیق داشتند و از این لحاظ دارای آزادی عمل بودند.با روی کار آمدن سینمای ناطق یکی از نخستین چالش هایی
که سینماگران با آن برخورد کردند همین مسئله بود به این علت که آن پروژکتورهای عظیم صدای گوشخراشی را سر صحنه ایجاد می کردند و در ضبط صدا اختلال ایجاد می کردند.به علت همین کنار گذاشتن پروژکتورها،لنزهای دوربین ها و دیگر ابزار تصویربرداری دستخوش تغییراتی شدند.در این مقطع کارگردانان به چالش های جدیدی برخورد کردند و به عنوان مثال به بازیگران خود محدودیت های حرکتی اعمال می کردند تا تصویر بهتری از آن ها ثبت کنند.این ثابت بودن بازیگرها منجر به تکنیک های جدیدی مثل ترکینگ شات
شد که برخلاف بازیگرها دوربین اقدام به حرکت و جابجایی می کرد.رنوار در مواجهه با این مسئله با یک خلاقیت سینمایی توانست به نوعی از چینش صحنه دست پیدا کند که آن چینش قادر باشد به صحنه عمق ببخشد و جذابیت تصویر سینمایی را افزایش می دهد.به عنوان مثال در یکی از سکانس های فیلم کاراکتر اصلی فیلم وارد خانه ای می شود که دو درب مجزا دارد و ما در عمق صحنه تصویر دو نفر که خوابیدند را می بینیم و همچنین در این سکانس ما شاهد هماهنگی صحیحی بین پس زمینه و پیش زمینه تصویر می باشیم که بخوبی حس و حال مردی که مورد خیانت قرار گرفته را بازنمایی می کند.همچنین در سکانس دیگر فیلم وقتی که تصویر نقاشی کشیدن کاراکتر اصلی را می بینیم دوربین همزمان ساختمان پشتی را هم نشان
داده و از پنجره آن می بینیم که دختر نشسته و مردی پیانو می نوازد.درحقیقت پنجره ها و درب ها در سینمای رنوار نقش مهمی را ایفا می کنند و به کاوش در عمق تصویر و ارتباط برقرار کردن بین کاراکترها می پردازند.
مسئله دیگری که در فیلم جالب توجه می نماید نسبت بین فاحشه و نقاش است.درواقع ما در این فیلم با کاراکتر فاحشه ای مواجهیم که خود را بجای نقاش جا می زند و جامعه هم او را می پذیرد.نگاه منفی رنوار به دنیای هنر و هنرمندان در این روایت نقش مهمی را ایفا
می کند.در سکانسی که هنرمندان در محفلی پرزرق و برق جمع شده اند فردی از شخصیت کلارا درخواست کشیدن پرتره از یکی از مشتری هایش را می کند سپس کلارا با پاانداز خود در این رابطه مشورت می کند و پاانداز هم پیشنهاد می دهد بجای کشیدن نقاشی بهتر است با مشتری به بستر برود و از این طریق کسب درآمد کند.این دیالوگ کنایی بیانگر نگاه انتقادی رنوار به فضاهای هنری و هنرمندان است.در قسمت دیگر فیلم بعد از مرگ دختر،شخصیتی که آثار هنری را می فروشد در دادگاه مادر دختر را می بیند و به او بجای تسلیت می گوید شما در وسایل خود نقاشی قدیمی یا عتیقه ای سراغ ندارید تا آن را به فروش برسانم.درواقع این دیالوگ هم بیانگر دید منفی کارگردان به هنر و هنرمند می باشد.

پریسا : ممکن است دید منفی کارگردان نسبت به هنر و هنرمندان فقط در این فیلم خلاصه شود و عقیده کلی او چیز دیگری باشد.در فیلم قاعده بازی هم ما بیشتر شاهد نقد رنوار به طبقه بورژوا فرانسه هستیم.

مرضیه : در خصوص عنوان فیلم در لایه اول بنظر می رسد تن فروش همان شخصیت دختر باشد ولی در سکانس ماقبل پایانی مرد بعد از دیدن زن در تخت خطاب به او از لفظ فاحشه استفاده نمی کند ولی روز
بعد هنگامی که زن او را تحقیر و حذف می کند آنجاست که مرد از کوره در می رود خطاب به او از لفظ فاحشه استفاده می کند.در پایان فیلم پس از سکانس دادگاه می بینیم که کاراکتر مرد پس از اینکه شخص دیگری بجای او مجازات می شود کاملا درهم می شکند و رفته رفته کارتن خواب شده و تصویر پرتره اش را از او می گیرند و در نهایت او بر روی زمین خم می شود و پولی را برمی دارد.به بیانی دیگر اینجاست که مرد به درجه ای از la chienne و فاحشه بودن می رسد.همچنین همسر اولش که مدام او را تحقیر و اذیت می کرد هم به نوعی می تواند فاحشه باشد.در حقیقت از نظر کارگردان،فاحشه بودن صرفا تن فروشی نیست بلکه تحقیر و حذف دیگری هم می تواند بیانگر فاحشه بودن فرد باشد.
در سکانسی که قتل در حال رخ دادن است گروهی در پایین خانه مشغول نواختن موسیقی می شوند که مردم را گرد هم می آورد و به نوعی بیانگر نمایشی بودن کل صحنه است که ما را به یاد صحنه افتتاحیه فیلم و آن نمایش عروسکی می اندازد.همین فضای رئالیستی را در نقاشی های هنرمند هم می توان بخوبی مشاهده کرد.
در دید سطحی شاید این فیلم ضد زن بنظر بیاید ولی نقد اصلی فیلم نسبت به نگاه ابزاری است که از سوی مردان به آن ها وجود دارد.

سعید : در سکانسی که ماشین به یکباره وارد آن فضای شادمان می شود ما شاهد چیدمان هنرمندانه رنوار در جهت نمایش ابهت شخصیت و ماشینش نسبت به بچه ها و مردم هستیم که به نوعی درام را در سه سطح مختلف روایت می کند.در سکانسی دیگر در یکی از شب هایی که شخصیت روسپی با پاانداز رابطه دارد شخصیت اصلی وارد خانه نشده و از کنار ماشین عبور می کند و در اینجا هم محل قرارگیری دوربین به نحوی ست که ما بخوبی به لحاظ بصری شاهد قدرت نمایی ماشین در آن پلان و در تقابل با شخصیت مرد هستیم.




خرداد ماه هزار و چهارصد


منابع :














André Bazin\ Jean Renoir\The First Talking Films


On Speech in La Chienne by Jean Renoir\Michel Marie and Marguerite Morley


Dudley Andrew Sound in France: The Origins of a Native School


1967 French television program featuring a conversation between Renoir and Simon\directed by Jacques Rivette

Block or Report